چون عدالت بود قبلا یک وری شد هفش سالی عدالت محوری
تا که محور شد سرجا استوار می رود این یک که آید دیگری
دیگری هم مثل این یک می زند حرف از سوز دل و از دلبری
بی گمان گوید که در دوران پیش اقتصاد مملکت شد بستری
من چنان خواهم نمود و اینچنین من به خدمت آورم جن و پری
ما عدالت را عمل خواهیم کرد چون عدالت نیست امری سرسری
دولت ما دولت این است و آن از نفوذ قوم و از خویشان بری
می کنیم با یک اشاره معجزه می رویم بر جایگاه برتری
تا که پسوند غلط بعد از خلیج در نیاید از دهان هر خری
ای عجب پیشینیان غافل شدند از ره علم و ره صنعتگری
می دهیم ما وام قرض الپس نده تا حمایت گردد از نوآوری
الغرض هرکس تریبون را گرفت می سراید بی گمان از هر دری
برسرکاریم هفش سال دگر بنده و تو، مرتضی و اصغری