«باش ای جانم کمی باحوصله»
شانس بنده که سه چار ین سالیه
درمحل ما سه تا بقالیه
چشم بد از هر سه ی ایشون بدور
هر سه تا مثل همن، هستن یه جور
تو اداراتم بری اینجوریه
مثل هم کار میکنند و صوریه
این اداره اون اداره جفتشون
لشگری دارند و سرباز و قشون
تا که هر کس وارد اونجا بشه
هی مرتب راست بشه دولا بشه
اسمشون هس مختلف با این وجود
فرق چندانی در این اثنا نبود
این رئیس و اون مدیر و این وزیر
مثل هم هستن سه تاشون ناگزیر
فرق بین دوغ و دوشابی که نیست
هم تفاوت نیست بین صفر و بیست
هیچ ماسبندی نگفته تا کنون
مشتری را اینکه ترشه ماستمون
می سرایند همچنان نقل و نبات
وضع ما باشه به عینه با ثبات
مش قدیر اینجوری گفته واسمون
چون تگرگ آمد زیاد از آسمون
هم به تهرون هم به ری هم کازرون
ارزش یکصد تومن شد یک قرون
چون نمیشه همه چیزو کرد عوض
باید اینکه ما بسازیم، الغرض
باش ای جانم کمی با حوصله
زندگی صد سال اول مشکله