«خواب مش قدیر»
خواب بودم یک شبی روی حصیر خواب دیدم که شدم بنده وزیر
عضو کابینه، وزیر اقتصاد کرده بودم با همه من اتحاد
جمع دلالان بودند چاکرم جمع بود از لطف آنان خاطرم
دست مسئولین مالی باز بود هرکسی با مخلصت دمساز بود
طرح می دادم به زور و التماس تابرم بالا بهای اسکنا س
چونکه راه من همه بیراهه بود شر آن برمردم بیچاره بود
بین این بیراهه ها راهی نبود دربساط من بجز آهی نبود
آه مردم بود و خواب مش قدیر پای دربند سیاست کرده گیر
نیک می دیدم به چشم خویشتن چون گشاد است برتنم این پیرهن
این ردا و جامه ام اندازه نیست عالم عقبی که بی دروازه نیست
بازمی دیدم که جمعی در مسیر کرده اند با من درین بحبوحه گیر
جمله صاحب منصب و مسرور وشاد جامه شان هم بود بدجوری گشاد
من میان لذت خود باوری غافل از روز جزا و داوری
می سپردم همچنان ره بی درنگ در مسیر تیره و تاریک و تنگ
ناگهان با نگ موذن بود و من جستم از آن خواب و از آن انجمن
گرچه خوابی بود و جان فرسای بود دیدم آن آشفتگی برجای بود
جمله ابیاتی که گفتم هرچه بود دیدم اینکه هرچه هست دارد وجود
جز همان قسمت که خوش بودم یقین دومین مصراع بیت اولین