«سیلی نقد»
رفته از دستم به یکباره حساب گشته اوضاعم خراب اندر خراب
هرچه که ریسیده و نقش زدم پنبه گردید و همه نقش برآب
ذله کرد و بنده را بیچاره کرد ادعای دولت عالی جناب
آنکه در راس امور اقتصاد شد وزیر دولت پر التهاب
گفته که بازار سکه، سکه نیست منفجر خواهد شد آخر این حباب
یک دو روزی سود اگر کردی ولی می رود از سکه این رنگ و لعاب
ورشکسته می شود چندی دگر هرکه این ره را نموده انتخاب
لیکن آخر وی نفرموده کجاست سقف قیمت، نقطه و حد نصاب
تا به حالا که نترکیده ولی ما که ترکیدیم ازین وعظ و خطاب
صد سئوال ازاین و آن مطرح شده کو کسی که عرضه دارد یک جواب
هر شب از دولت دوصد وعده رسد وعده از یک کار نو، یک فتح باب
روز دیگر می شود تکذیب آن می رسد یک طرح دیگر با شتاب
اینچنین در وعده ها طی می شود کودکی و پیری و عهد شباب
درسخن هرگوشه ای یک گلشن است گلشنی که تو نمی بینی به خواب
نسیه گر حلوا دهند باور مکن سیلی نقد بخور، دارد ثواب
مش قدیر از وضع خود نالیده و گفته بهر دفع شر و اضطراب
باید از اعضای کابینه کند معتمد از یک یک آنها چکاب
گرغلط گفتم من این ابیات نغز گو کجا بوده مرا فرما مجاب