«باش ای جانم کمی باحوصله»
شانس بنده که سه چار ین سالیه
درمحل ما سه تا بقالیه
چشم بد از هر سه ی ایشون بدور
هر سه تا مثل همن، هستن یه جور
تو اداراتم بری اینجوریه
مثل هم کار میکنند و صوریه
این اداره اون اداره جفتشون
لشگری دارند و سرباز و قشون
تا که هر کس وارد اونجا بشه
هی مرتب راست بشه دولا بشه
اسمشون هس مختلف با این وجود
فرق چندانی در این اثنا نبود
این رئیس و اون مدیر و این وزیر
مثل هم هستن سه تاشون ناگزیر
فرق بین دوغ و دوشابی که نیست
هم تفاوت نیست بین صفر و بیست
هیچ ماسبندی نگفته تا کنون
مشتری را اینکه ترشه ماستمون
می سرایند همچنان نقل و نبات
وضع ما باشه به عینه با ثبات
مش قدیر اینجوری گفته واسمون
چون تگرگ آمد زیاد از آسمون
هم به تهرون هم به ری هم کازرون
ارزش یکصد تومن شد یک قرون
چون نمیشه همه چیزو کرد عوض
باید اینکه ما بسازیم، الغرض
باش ای جانم کمی با حوصله
زندگی صد سال اول مشکله
بعد از چند ماه دوباره سلام
ازاینکه وبلاگ مدتی بروز نشده عذرخواهی میکنم
مش قدیره دیگه خوابش برده بود
برده بودند از طویله نصف شب یک خر و پالون خر از مش رجب
مش رجب را خواب غفلت برده بود آنچنان خوابی که گویی مرده بود
صبح زود و اندکی بعد از سحر مش رجب آمد خبر گیرد زخر
خرنبود، افساروپالون همچنان برسرخود زد وی و شیون کنان
همسر خود را فراخواند و پسر تا مگر پیدا کنند از خر اثر
همسرش گفتا که تقصیر تو بود کین چنین دزد آمد و خر را ربود
گر که خواب تو چنان سنگین نبود روزگار ما هماکنون این نبود
وان پسر گفتا که تقصیر دراست خود ببینید این دراست؟ این پیکر است؟
این در بشکسته بی زنجیر بود کی پدر را این همه تقصیر بود
مرد همسایه ازین داد و فغان جسته بود از خواب و گفتا ای فلان!
بی گمان این قصه تقصیرخراست گو خر تو لال بوده یا کراست
وی چرا عرعر نکرد آنگه که دید دزد لاکردار افسارش کشید
مَشتی آخر قصه بر داروغه برد رفع این مشکل به داروغه سپرد
گفت داروغه به وی، زنجیر خر برسر و پایش نبستی تو مگر؟
چون خر تو بیمه سرقت نبود بهر حفظش هم کمی دقت نبود
برسر خود زن که خود داری گنه خود تو باید که نگهداری کُله
مش قدیر قصه گو گفتا عجب حال ما هم بوده احوال رجب
جملگی، هم قفل و هم زنجیر و در هم جناب مش رجب هم شخص خر
هرکسی مسئول مال خورده است جز همان دزدی که خر را برده است